Holy Theo        *****    تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب       *****

Holy Theo ***** تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب *****

تقدیم به دوست بزرگوارم 10.4.6.3 *** وبلاگ شخصی سید امیر میرسلیمی
Holy Theo        *****    تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب       *****

Holy Theo ***** تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب *****

تقدیم به دوست بزرگوارم 10.4.6.3 *** وبلاگ شخصی سید امیر میرسلیمی

رویای جاده مه آلود3

 صبح زود

به باغهای قدیمی کنار ده رسیدم

درختها لخت و بی برگ در ازدحام مهی غلیظ بودند 

چیزی شبیه تار عنکبوت تمام شاخه ها را فرا گرفته بود

در مقابل در باغ 

شریک اسباب بازی های کودکیم 

با کاسه ی چشمانی درشت و خو آلودن بی زحمت گفتن کلامی به من می نگریست

سرد 

مرده و بی احساس

از صبح تا ظهر به هم نگریستیم 

چیزی اتفاق نیوفتاد 

آن همه شور و علاقه 

آن آتش زبانه کش اشتیاق

آن چهره باز همیشه موافق 

انگار تابلو یا مجسمه ای بی فروغ با کاسه ی چشمانی درشت و خون آلود در مقابلم ایستاده بود .

مه تمام کوچه باغی های باریک و بی گذر که به تپه هایی نزدیک ابتدای کوهستان منتهی میشد را فرا گرفته بود

حتی حرفی برای گفتن میان ما نبود .

 چون ارواحی گمشده در سرزمینی غریب 

چون مردمان ناامید از احتمال کوچکی از یاری کسی 

بی عاطفه ، 

بی هیچ ...

 فقط بهم می نگریستیم 

بی زحمت گفتن کلامی 

از کنار  باغهای قدیمی کنار ده رد شدم 

بی خاطره ای 

بی رد پایی

بی خداحافظی و سلامی ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.