Holy Theo        *****    تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب       *****

Holy Theo ***** تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب *****

تقدیم به دوست بزرگوارم 10.4.6.3 *** وبلاگ شخصی سید امیر میرسلیمی
Holy Theo        *****    تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب       *****

Holy Theo ***** تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب *****

تقدیم به دوست بزرگوارم 10.4.6.3 *** وبلاگ شخصی سید امیر میرسلیمی

دلنوشته 37

کاش میشد

کمی نزدیک تر باشی

مثلا اینکه تو در دنیایی دیگر  یا حتی درلابلای آلبوم خاک خورده خاطراتم نباشی

کاش میشد

دوباره دستهای هم را می گرفتیم

اینجا همه چیز عوض شده است

 من هم شاید عوض شده باشم

کاش میشد

باز باهم قهر میکردیم و باز من برای آشتی باتو ، دل دل می زدم

راستی تو چکار میکنی

آنجا آن دور دورها ،پشت لحظه ها ، آیا یاد من میوفتی  ؟

خیلی دلم برایت تنگ شده

برای لبخندها و نگاه پر معنایی که همیشه به ساعت جیبی قدیمی ات داشتی

خیلی دلم تنگه

حتی درخواب هم به دیدارم نمی آیی

اگر میتوانستم راهی به آن سوی افقها به آن ماورا ء که توهستی بیابم

حتما به دیدارت می آمدم

دوستدار دلتنگت .....


نظرات 4 + ارسال نظر
یاسمین چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 21:05 http://donyayeyasamin.blogsky.com

همه حرفام فقط به عنوان یه خواهر کوچکتر بود که داداششو درک میکنه امیدوارم انقدر رابطمون با خدا خوب بشه و نزدیک که روزی هیچ شکایتی نداشته باشیم اما اینو بدونید که هر آدمی حتی پیامبرا بعد سختی ها به مقام رسیدند مث حضرت یوسف و حضرت محمد و حضرت ابراهیم امیدوارم هیچوقت ناامید نباشید هیچوقت چون اگه همه چیزو به خدا بسپریم بهترین ها اتفاق میفته چون خدا بهترین هارو برامون میخواد و امیدوارم به حرفام خوب فکرکنید و بدونید شما هیچوقت تنها نیستید و خدا همه جا هست و دوستون داره حاضرم قسم بخورم
اگه نوشته هامو خوندید خبرم کنید ممنونم داداش

اول بنام خدا
یاسمین خواهر کوچک مهربانم
اول تشکر میکنم از این همه وقتی که برای خوندن نوشته های من گذاشتید و دوباره قدر دانی میکنم از نوشته ها و پندهای سرشار لطف شما . برادر کوچک شما امیر دلنوشته بعدی رو به شما تقدیم میکنم

یاسمین چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 20:59

ارزش این روزا خیلی بیشتره میدونم سخته اما ناامیدی کار شیطونه خودمم روزی میگفتم خدایا نشستی اون بالا مارو میبینی میخندی بهمون اما الان پشیمون شدم چون خدا خیلی مهربون تره خدا هیچ دستی که به سوش بلند بشه رو خالی برنمیگردونه میدونم که شما خیلی دعاکردید اما خدا عشق اول همه آدماس و خیلیا قدر خدارو نمیدونن شاید اگه این زندگی یه جوره دیگه بودش شما چیکارمیکردید که بعدا میگفتید خدایا این چه زندگیه ما همیشه باید خدا به هرچی برامون خواسته راضی باشیم چون همه میدونیم خدا برای هیچ بنده ایش بد نمیخواد و هممون بد و خوب دوست داره...

یاسمین چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 20:54

اما هیچوقت امید به خدارو از دست ندید من مطمینم اگه عشق باشه بهم میرسید اما خدای مهربون همیشه اوناییو که دوسشون داره ازشون امتحان میگیره و هیچکسی صلاح کار خدارو نمیدونه من اصلا از نصیحت خوشم نمیاد شما هم مثل داداش نداشته من هستید و دلم میخواد کمکتون کنم دلم میخواد از بزرگی های خدا بگم مطمینم اگه منظورتون از کودکی ای که توی ازدحام آدما گم کردید عشق کودکیتونه هست که خدا انقدر مهربونه که حتما و قطعا شما رو دیر یا زود به اون میرسونه یا شایدم صلاح اینه که نرسید نباید همه این روزهای شیرین زندگیو که میتونید به جای غصه و گریه شاد باشید رو هدر بدید زندگی ارزشش خیلی بیشتره این روزا دیگه برنمیگرده...

یاسمین چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 20:47

سلام
نمیدونم باورمیکنید یا نه اما من همه ی مطالبی که نوشته بودید خوندم
اول فکرکردم که مثل بقیه مطالبتون را از جایی گرفیتید اما بعد دیدم که نوشته های خودتونه خیلی زیبا نوشتید خیلی همه دلتنگیاتون و تنهایاتونو خوندم حالا برام ایهام شده که این دوست کودکی کسیه که شما عاشقش شدید یا... نمیدونم حدس بیشترم از مطالبتون این بود عشق کودکی و یا جدایی از مادر خیلی سخت بود متوجه شدنش چون شما خیلی خوب نوشتید و ادبی میدونم دلتنگی خیلی سخته اما...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.