Holy Theo        *****    تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب       *****

Holy Theo ***** تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب *****

تقدیم به دوست بزرگوارم 10.4.6.3 *** وبلاگ شخصی سید امیر میرسلیمی
Holy Theo        *****    تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب       *****

Holy Theo ***** تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب *****

تقدیم به دوست بزرگوارم 10.4.6.3 *** وبلاگ شخصی سید امیر میرسلیمی

دلنوشته 48

آفتابی بی رمق در آسمان مشکوک بهاری میدرخشید

یخ های پوشیده از برف رودخانه سیاه به آرامی آب میشدند

چشمهای کنجکاو ماهی کوچک قصه ما به روزن نوری که زیر لب چاوشی بهار را زمزمه میکرد روشن شده بود

تجربه اولین بهار 

اما

 ماهی کوچک ما آنقدر زندگی نکرد تا در مورد اولین تجربه اش از بهار با دوستی صحبتی کتد

تمام چیزی که از بهار شنیده بود ، زندگی ، تازگی و سرسبزی بود .

آن بزرگترهای قبیله ماهیان را می گویم

آن دلسوزان اهل سانسور

که هیچگاه از صیادان سنگدلی که درپشت هر گدار به کمین نسشسته اند

 چیزی نگفته بودند 

حتی در رویاها کودکی دور از تخیلات شبهای بی خوابیش هم ندیده بود 

 روزی حسرت رودخانه سرما زده ، پوشیده از برف سیاه فام را بخورد.

یا دلتنگ  آسایش نادانی کودکیش باشد .    

بلبلی کنار رودخانه اشعار مغازله های خصوصی را با صدای بلند آواز می کرد

و قورباغه ای که ادعا داشت در کلاس تجدد و روشن فکری فارغ التحصیل شده ،

 با حرارت بحث های آزادی های فردی را با دیگران راه انداخته بود

اوه چه حرفهایی !

آزادی زنان 

حقوق سیب و دندان

امنیت حیوانات 

لزوم باز نگری ارزش های فردی

حق انتخاب و آزادی بیان

رفع سانسور 

حتی ..

حتی احترام به حقوق شکارچی

 

روز با خستگی به آستانه ظهورخود می رسید

و چشمهای ماهی کوچک قصه ما با  بلوغ خورشید گشوده تر می شد

بازار آنهمه توصیفهای شاعرانه از بهار  

با اولین شعاع تابش خورشید  رنگ باخت 

در حالیکه رودخانه زیر لب شعر تلخی را

را برای ماهی گوچک زمزمه می کرد

...

( آفتاب بی رمق پوشانده چشمان تورا.......)

(کرمهایی می خورند آهسته ایمان تورا ......)

       




نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 00:50

حسته ام ...خسته
از این همه دلتنگی
دلتنگی های همیشگی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.