ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هنوز باور نمیکنم تلاقی نگاهمان را در آن کوچه خاکی . درآن نشیب دلنشین راه . درآن روستای قدیمی درکنار آن ساختمان کاه و گلی ساده .
همانجا که نگاهم در نهایت ناباوری و بهت با نگاه مهربانت تلاقی کرد . مثل مرده ای که ناباورانه بر سنگ مزارش دست دوستی را میبیند که روزگاری همدست صمیمانه
دلخوشیهایش بود . آمدی و چه خوب آمدی . هنوز هم باور نمیکنم که تو آنجا بودی . در مقابل چشمانم .درکنار آن ساختمان کاه و گلی قدیمی .
ای دوست باور میکنم صداقت پاک و ساده ات را و ایمان میاورم دوستی صمیمانه ات را .
احساس میکردم آنجا زادگاه نیاکان و اجداد تو بوده . شاید درآن کوچه سالها کسی باز از قبیله من عاشق کسی از قبیله تو بوده است .
خوش آمدی . دوست پاک و ساده من . چه زود عبور کرد مسافر رویایی آرزوهایم . تنها چیزی که از آن لحظات باقی مانده خاطره ای محو ناشدنی و زمان کوتاهی که در خاطره دوربین عکاسیم زمان را قاب گرفته است . دوست خوب روزهای تنهایی من ....
گاهی به خود میگویم هیچگاه تنهایی من پایان نخواهد داشت چون وقتی همه غمگینند من شادم و وقتی همه شادند من غمگین . آری جهان تنها بر بی ثباتیش ثابت بوده است .دلتنگم از لحظات بی ثبات . حیات بی ثبات شادی و غم بی ثبات . از مردمان بی ثبات از عهد های بی ثبات و دلخوشیهای بی ثبات است . من دلم بازیچه ی این تطورات لحظه ای بوده است . در پی کوهی میگردم که هرطلوع برثبات و پایبندش ببینم . دلتنگم از این همه گذشته و آینده بی ثبات .