Holy Theo        *****    تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب       *****

Holy Theo ***** تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب *****

تقدیم به دوست بزرگوارم 10.4.6.3 *** وبلاگ شخصی سید امیر میرسلیمی
Holy Theo        *****    تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب       *****

Holy Theo ***** تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب *****

تقدیم به دوست بزرگوارم 10.4.6.3 *** وبلاگ شخصی سید امیر میرسلیمی

دل نوشته 9

گاهی دلم ، سیب سرخ بالغییست که در انتظار آغوش دندانی بی مبالات و سپید ، بر روی شاخه انتظار بال بال می زند .


دل نوشته 8

وقتی هیچ گوشی در این دنیا صدایت را نمی شنود فریاد برای چه . وقتی هیچ چشمی اشکهایت را نمی بیند گریه برای که . انگار زمین یخ زده است . قلبها سنگ است . من چگونه به اینجا رسیده ام . دلم برای خانه ام تنگ شده است . صدای مادرم . طعم گس چای . قصه های مادر بزرگم . من کجا هستم . کسی آیا صدای مرا می شنود .

دل نوشته 7

مست بود بی رحم و عربده جو . باابروی کمان و غروری چون سنوبر دلم را برده بود . بوی تند الکلش را دوست داشتم . اسیرش بودم . ولی هیچوقت عشقم را جدی نگرفت . مست بود و کمان ابرو . بی ملاحظه بی مبالات . غرورش را دوست داشتم . چیزی شبیه طنز یا تمسخری عارفانه در نگاهش بود . هیچگاه نگفت دوستت دارم . ولی با تمام ایمانم به سکوتش شک داشتم . یک عصر دلتنگ برایم نوشت خدا حافظ .
ومثل همیشه باور نکردم . اکنون او رفته تنها بوی الکلش و نگاه مستش وسینه ای بی دل تا ابد برایم مانده . بی رحم بود آن کمان ابروی مست ..... بی رحم
باشد تا در فصل رویش شقایقها دوباره دیدارش کنم . به خواهم گفت که من نیز مست بودم . نه مست کنیاک . مست مست عشق . هرچند او همیشه عشق را نادیده گرفت . کسی از دور تار شکسته دلم را می نوازد . صدایش راهنوز دوست دارم . هرچند گاهی فالش می زند ولی ریتم قلب من همیشه ثابت بوده است . از عشق سروده است . سزایی در کار نیست . سزای عشق فقط ....
خیره در چشمانش زل می زدم . بی تزاحم کلامی ساعتها همکلامش بودم .
کاش فصل شقایقها زود از راه برسد... 

دل نوشته 6

به دستهایم نگاه میکنم . چقدر بزرگ شده اند . کجاست دستهای تپلی و کوچک روزهای کودکی . به دستهایم نگاه میکنم چقدر سرد شده اند . کجاست دستهای گرم کودکی . بزرگ شده ام مثل یک درخت بیابانی که با باغچه و گلدان خو نمی گیرد . عبث روزهای هرزه ام در مقابل چشمانم مغموم مرثیه سراییست که آهنگ فردایی تاریک را برایم می سرایند . به دستهایم نگاه میکنم بزرگ و سرد و تنهاست و من با خودم می اندیشم این سزای درختیست که دور از دنیای آدمهاست .

دل نوشته 5

 پدرم بعد تنها چند بهار عمرم شبی بی خداحافظی به پاییزی دوری رفت و بر نگشت و مادرم را . . مادرم را .
نمیدانم . هرجای دنیایی بهترین ها را برایت آرزو میکنم . دلم چون تاولی به بلوغ رسیده است . میترسم تلنگر دستی تنگ نازک شیشه ایش را بترکاند . برایت بهترین ها را آرزومندم شریک روزهای تنهایی من