Holy Theo        *****    تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب       *****

Holy Theo ***** تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب *****

تقدیم به دوست بزرگوارم 10.4.6.3 *** وبلاگ شخصی سید امیر میرسلیمی
Holy Theo        *****    تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب       *****

Holy Theo ***** تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب *****

تقدیم به دوست بزرگوارم 10.4.6.3 *** وبلاگ شخصی سید امیر میرسلیمی

خوابها 1

خواب دیدم که به یک جای دور رفته ام 

چون گاهی وقتها اونقدر از همه خسته میشم که دوست دارم موبایلم رو خاموش کنم

بی اطلاع و بی خدا حافظی از همه برم یه جای خلوت یه جای دور .

جایی که خیالم جمع باشه کسی مثلا حالم رو  نمی پرسه 

مثلا نگرانم نمیشه و مثلا نمی گه خیلی دلش برام تنگ شده .

اونوقت دیگه مجبور نیستم باچشمان بسته از توی این موبایل لعنتی این دروغ ها رو بشنوم .

خیلی خوشحال میشم که موبایلی همراهم نیست .

دوست دارم تنها باشم در شهری کوچک یا روستایی دور . 

بی حضور تماسهای کسل کننده 

بدون نمایش فریب کارانه یا ژست بزرگوارانه یک دوست صبور .

میخواهم دور باشم از دفتر خاطراتم  

از تمام آزمایشاتی که از قبل نتیجه شکست آن مشخص بوده اند و من احمقانه سعی در تغییر آن داشته ام 

می خواهم باور کنم در میان این همه ازدحام هیچکس همزبان من نیست . 

بعضی ها فقط مثل شکلاتهای لوچ به دستت میچسبند بی آنکه چیزی داشته اند و تو کودکانه 

به افتخار روزی که درون اونها

شکلاتی بوده با احترام باهاشون رفتار میکنی 

اینها فقط حبابی فریبی یا خاطره ی اشتباهی 

از گذشته ها هستند .


شعرها 15

./   روز میلاد دوست


دانه ی کوچکی می خواست

جاودانه بر زمین باشد

چون درختی بزرگ و دیرین سال

پر بر و مهربان ترین باشد

کوچ کرد از دل سیاهی ها

از تن ظلمت خاک یخ بسته

آخرین ماه فصل سرما بود 

روز میلاد دوست یادم هست  

 ازدل سایه سار تاریکی

در سفر راهی سپیدی شد

با جوانه در زمین رویید

رو به اشراق نور بالا رفت

تاکه تکرار کند آغاز 

رسم پاک رویش را

بی فتور و گرم و پیوسته

عشق رویش به کار دل بسته

آمد

آمد

نرم بر زمین رویید

عالمی را در عطر خود پیچید

جست و گل داد و خوب و رعنا شد

تا کند دلبری ز هر عاقل

مهربان و باهوش و زیبا شد

روز میلاد دوست یادم هست

ماه اسفند سردی بود  

بچه بودم در آن زمان اما

روز میلاد دوست یادم هست  

 

ای سرود رفتن سرما

ای فروغ فصل رویاها

ای بهار دلنشین ما

واپسین لحظه های این دنیا

تازه باشی و خوشدل  

زنده باشی و زیبا 

شاعر کوچکی میگفت

تا جهان همچنان باقیست

روز میلاد دوست یادم هست  

شعرها 14

        

               کوی دوست 


(جان بی جمال جانان  میلی  به تن ندارد)

دل جز ز  عشق رویش حرف  و سخن ندارد

وقتی که  قلب  تنگم شد آشنا به عشقش 

دیوانه شد چو مجنون چشمی به من ندارد

دردا   نشد   میسر    وصل   مدام    رویش

یار  پری  رخی   که   چین  و   ختن   ندارد

یکشب که در خیالم عکس رخش عیان شد

جانم  رها  شد   از   تن  قصد   وطن  ندارد

دیگر  نبود  با  من   آن  لحظه های  پر  غم 

وقتی   برای    غمها   جام    کهن     ندارد

در کوی  دوست   یابی   آنجا  شراب  نابی

درد    شراب   آن   هم   باغ   عدن    ندارد

یارب  دلم  زعشقش   پیوسته  پرگهر  کن

یعنی صدف که  خالیست قدر و  ثمن ندارد


شعرها 13

                 <ای ساقی >


جامی بده مستم بنما ، جانم بستان ای ساقی 

از غنچه برون آ ، ای گل ، با روی عیان ای ساقی

وقتی  که   زعطر  یادت ،  پر می  شود  افکار من 

دیگر نتوانم  کردن ، عشق  تو  نهان  ای  ساقی 

دردا  و  دریغ  از عمری ، بی یاد  تو سر کردم من 

ایام  و جهانم بودی  ، چون  رنگ خزان ای ساقی 

یار دل مسکینم باش ، هم خسرو و شیرینم باش

حالی که نمیبینم خوش، اوضاع جهان ای ساقی 

دست  من و  دامان تو ،  چشم  منو  احسان  تو

بر چشم حسودانم زن ، با تیر و کمان ای ساقی

دل برده ای از من ای شاه  ، دیگر مپسندم گمراه

راهی که بجویم کوی ،بی ظن و گمان ای ساقی

یارا بده آنقدر از می ، هم سلسله  و پی در پی

چون خود بنمایم شیدا، از پیر و جوان ای  ساقی 

دلنوشته 49

لبخند میزنم

چون شاعری که واژه هایش را در یک صبح بهاری گم کرده است

چون مادر سترونی در انتظار ، که هیچگاه فرزندش را ندیده است

لبخند میزنم

به آرزوهایی که  به ملاقاتم نیامدند

چون بیماری محکوم به مرگ

خسته از گذر ایام

لبخند میزنم به آن همه اشتیاق 

به بودنهایی که نبوده ام

گاهی گرفتن دست دوستی 

 نگاه خیره  عمیقی

یا بوسیدن چشم مهربانی

 به عالمی می ارزد

لبخند میزنم به شب گریه هایم

به معشوق خیالم 

شاید لبخند انزجار من از سرنوشتم باشد

شاید لبخند انفجار بغض فرو خورده ام 

شاید لبخند ابتکار پوچی روزگارم باشد

لبخند میزنم

چون جماعت بی خبر از احوالم

تو هم به خوبی این روزهای من شک نکن

روزگارم بد نیست

دردهایم کم نیست

لحظه هایم خوب است

اما تو .......  

مثل همیشه باور نکن

کلافه شده ام از این همه جستجو

انگار دوباره دفتر شعرهایم را گم کرده ام