Holy Theo        *****    تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب       *****

Holy Theo ***** تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب *****

تقدیم به دوست بزرگوارم 10.4.6.3 *** وبلاگ شخصی سید امیر میرسلیمی
Holy Theo        *****    تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب       *****

Holy Theo ***** تنها برای تو می نویسم ، ای آشنای خوب *****

تقدیم به دوست بزرگوارم 10.4.6.3 *** وبلاگ شخصی سید امیر میرسلیمی

دلنوشته بی شماره

اشتباه است که دل را به کسی بسپاری

و دروغ است محبت 

و فریب است غمین زمزمه بلبل مست

و چه تلخ است اگر نیک بدانی که جهان 

پر شده از همه رنج و همه درد 

و محبت روشی است که تو 

درد خودت  دوش کسی بگذاری 

چه عجیب است جهان 

چه غریب است جهان 


دلنوشته 55

  چون سیب یخ زده بر  شاخه ی درخت .

دندان مزن مرا 

که سرمای قلب زخمی ام 

جز طعم سرد درد ،نصیبت نمی کند .

دیر آمدی 

جا مانده ام به روی درخت 

در انتظار دستهای تو 

یخ بسته قلب خسته من

 در عزلت شبان بی رحم زمستان سرد

دندان مزن مرا 

جز طعم سرد درد، نصیبت نمی شود 

زنهار 

زنهار فریب روی سرخ مرا مخور 

این جای سیلی سرمای بهمن است .

بهتر که در کنار پنجره بخار بسته اتاق

بی آنکه دست مهربان را رها کنی 

یا تن به سردی این روزها روا کنی 

یا لب به گاز تن یخ زده ام  واکنی 

خوشتر که در امنیت گرمای تضمینی اتاق

از قاب پنجره 

تنها مرا نگاه کنی 

من تا بهار ، دوام نمی آورم 

تونیز 

دندان مسای برای سرخی تنم 

این یخ زده در حرمان آتش است 

دندان مزن مرا 

جز طعم سرد درد نصیبت نمی شود

 

از وقتی که تو رفته ای

واژه ها هم از شهر کلامم کوچ کرده اند

وقتی تو نیستی

دستم به نوشتن نمی رود

....

رفتی و با خود جز خاطراتت

تمام وجودم را به تاراج بردی

......

حالا من مانده ام

عکسها

و

خاطراتت

وقتی تو نیستی

دستم به نوشتن نمی رود


دلنوشته54

دوباره آن بی مرز 

دوباره آن بی اشتیاق 

خطایی همیشه گی را تکرار کرد

به اندازه تمام آن همه توبه ها 

دوباره شاهد خطای توبوده ام

چیره دست در توجیه 

 تشنه کام چون سگ

بی وفا چون گربه 

سنگدل چون ببر 

فریبکار چون مار

سرد چون زمهریر

و چون باد سرگردان بوده ای 

میدانم که خسته ای

به خانه  بازگرد 

ودوباره دنبال کن 

آن معصومیت کودکی ات را. 

باز گرد 

 به خانه باز گرد


دلنوشته 53

قسم به انسان

قسم به آنهمه پوچی که او می پیماید

و قسم به مرگ که خواب آشفته اش را در هم می ریزد

قسم به عشق که هیچگاه حقیقت آن عاری از تردید نبوده است

و قسم به روح که به آسانی آلوده دستی میگردد .

قسم به تنهایی که هیچگاه اورا تنها نمی گذارد 

و قسم به افسانه هایی دور که پا به پای طولانی ترین شبهای سرد 

در روزگاری کهن زمزمه کرده اند

قسم به درد

قسم به کلمات

و قسم به خدا که نویسنده این همه داستانهاست

قسم میخورم که تو حقیقت نداشتی

امواجی بودی که بصورت افکاری متوهم ازغده ای مترشح از انتهای ساقه مغزم دیرزمانی جاری بودی

قسم به تو هرچند که حقیقت نداشتی و شیرین بودی

قسم به هیچ.....